آنچه سازمانها را در صحنه رقابت حفظ ميکند و يک مزيت به حساب ميآيد، نيروي انساني است.
فرهنگ شيوه ايجاد انگيزش، توان بخشيدن و نيرو دادن به افراد و آموزش کارکنان از جمله عواملي است که موجب برتري سازمان ميشود. لذا رفتار سازماني که منشاء مهارت انساني ميباشد و به عنوان يک رشته علمي – پژوهشي مطرح است، از اهميت ويژهاي برخوردار ميباشد. در رفتار سازماني اثراتي بررسي ميشود که گروهها و سيستمهاي سازمان بر رفتار فرد در درون سازمان دارند.
در اين رشته علمي اصولاً بر روي سه سطح رفتاري در سازمان تحقيق ميشود: 1) سطح فرد، 2) سطح گروه و 3) سطح سازمان.
در سطح فرد به موضوعاتي از قبيل ادراک و تصميمگيري فردي، ارزشها، نگرشها و رضايت شغلي و انگيزش می پردازد.
در سطح گروه به رفتار گروهي، تيم، ارتباطات، رهبري، قدرت و سياست، تعارض، مذاکره و رفتار بين گروهي توجه می شود.
در سطح سازمان به ساختار سازماني، طراحي شغل، منابع انساني شامل سياستها و رويهها و فرهنگ سازماني ميپردازد که لازم است در رابطه با هريک از موارد مذکور به صورت جداگانه ارائه مطلب گردد، وليکن در ادامه به صورت اجمالي به بخشي از موضوعات رفتار سازماني اشارهاي خواهيم داشت.
روش سيستماتيک بر مبناي اين باور قرار دارد که رفتار امري تصادفي نيست، بلکه معلول است و در جهتي ميل ميکند که فرد (درست يا نادرست براساس منافعش) آن را باور دارد. بديهي است افراد با هم متفاوتاند از نظر جنسيت، نژاد، موقعيت و… . ليکن افراد زماني که در وضعيت يکسان قرار ميگيرند، کارهاي مشابهي نخواهند کرد ولي ثبات رويه منشاء رفتار همه افراد است که ميتوان اين اصول يا مباني مستمر را تشخيص داد و بدان وسيله تفاوتها را برشمرد.
ثبات رويه در رفتار اهميت بسيار زيادي دارد. زماني که افراد در کنار يکديگر و در قالب سازمان قرار ميگيرند لازم است که اهداف سازمان را تأمين نمايند. پس بايد اهداف را مشخص و راهها و وسايل رسيدن به آنها را معين کرد و مقررات لازم را وضع نمود. مقررات باعث ميشود که انسان بتواند به راحتي درباره رفتار ديگران پيشبيني کند. بنابراين ميتوان استدلال کرد در بيشتر موارد که افراد تابع نوعي نظم بوده سازمانيافته هستند.
لازم است مديران نقش خود را در اين زمينه به خوبي ايفاء نمايند و نسبت به تعيين هدفهاي سازمان و استراتژي و همچنين نسبت به ساماندهي «طراحي و تعيين ساختار سازمان که شامل اينکه چه کسي چه کاري را چگونه انجام و گزارش نمايد در نهايت تصميمگيري صورت پذيرد» اقدام نمايد.
در رفتار سازماني ميآموزيم که بايد به صورت مؤثر آموزش داد، چگونه نتيجه عملکرد را بازخورد نمود با چه شيوهاي تفويض اختيار و چگونه تيمهاي اثربخش به وجود آورد.
چگونه ميتوان به نوع رفتار خود توجه کرد (درباره آن ژرف نگري نمود)، رفتار ديگران را به صورتي عميق مورد توجه قرار داد و مهارتهاي انساني (روابط انساني) را بهبود بخشيد. بايد بتوان از مهارت روابط انساني که از اهميت زيادي برخوردار است استفاده کرد و در اين راستا بايد:
1- نقاط قوت رفتار خود را بشناسيم؛
2- در موقعيتهاي متفاوت نحوه تطبيق رفتار خودمان با ديگران را بدانيم؛
3- روابطمان را با ديگران بهبود و توسعه دهيم؛
4- با مديريت استرس و تعارضات با آرامش بيشتري زندگي کنيم؛
5- رفتار ديگران را بهتر درک کنيم.
لازم است بدانيم رشتههاي علمي ديگر نيز در رفتار سازماني نقش دارند از جمله:
روانشناسي: در نقشهايي از قبيل آموزش، ادراک، شخصيت، يادگيري، رهبري، مؤثر بودن، نياز، نيروهاي انگيزشي، ارضاي شغلي، فرآيندهاي تصميمگيري، ارزيابي عملکرد، سنجش حالتها و برخوردها، روشهاي گزينش کارکنان، طراحي مشاغل و فشارهاي کاري.
جامعهشناسي: در نقشهاي پويايي گروه، فرهنگ سازمان، ساختار و تئوري سازمان رسمي، تکنولوژي سازماني، سلسله مراتب اداري، ارتباطات، قدرت، تعارض و رفتار بين گروهها.
روانشناسي اجتماعي: موضوع تغيير يا تحول است (يعني شيوه اجراي طرح جديد) و کم کردن موانعي که بر سر راه پذيرش پديده قرار ميگيرد. که شامل نقشهاي سنجش يا اندازه گيري، درک، تفهيم، تغيير دادن نگرشها يا پنداشتها، الگوي ارتباطي و راههايي که فعاليتهاي گروه ميتواند نيازهاي فردي را تأمين کند و فرآيندهاي تصميمگيري گروه.
مردمشناسي: کار بر روي فرهنگها و محيطهاي انساني تا به تفاوت اصولي در ارزشها و پنداشتها و رفتار بين مردم در مناطق مختلف و سازمانهاي گوناگون پي برد.
علوم سياسي: موضوعات مورد مطالعه عبارت اند از شالوده و زير بناي تعارض، توزيع قدرت و شيوهاي که افراد از قدرت به نفع فردي خود استفاده ميکنند. سازمان يک واحد سياسي است، اگر بخواهيم به صورت دقيق رفتار داخل سازمان را توجيه و پيشبيني نماييم بايد جنبه سياسي را هم به فرآيند تجزيه و تحليل خود اضافه کنيم.
با توجه به موارد ذکر شده کارکنان و مديران در هر سازمان بايد مهارتهاي لازم را در زمينه روابط انساني به دست آورده و از طريق بهبود مستمر فرآيندهاي سازماني برنامههايي تدوين نمايند.در نتیجه با به کارگيري اصول رفتار سازماني کارکنان و اعضاء سازمان را تشويق کرده و اداره نمايد تا يک بار ديگر درباره آنچه که انجام ميدهند، بينديشند و با واگذاري امور و دادن اختيار به افراد بهبود دائمي امور را داشته باشند.
مهمترين دليل ناکام ماندن مديران نداشتن مهارتهاي لازم در زمينه روابط انساني است، لذا مديران بايد با اين رشته علمي و ساير رشتههاي مرتبط فوق آشنايي لازم را داشته باشند. از مهارتهاي انساني بالايي شامل توانايي در کار کردن، درک نمودن، ايجاد انگيزش در فرد يا گروه بهرهمند بوده تا بتوانند وظيفه هدايت و هماهنگي و بر انگيختن و از بين بردن تضاد بين افراد به خوبي ايفا نمايند. سازمان را در جهت اهداف مشخص شده حرکت دهند و چنانچه انحرافي به وجود آيد مجددا و سريعاً امور را در مسير اصلي خود قرار دهند.
مديران به منظور تأمين هدفهاي سازمان به گونهاي بايد اقدام نمايند که کارها به وسيله ديگران به طور صحيح و کامل انجام پذيرد و تصميم بگيرند منابع چگونه تخصيص يابد و همواره در راستاي بهبود فرآيندها با مشارکت کارکنان اقدام نمايند.